الگوهای اسلامی حجاب.7-حضرت هاجر علیها السلام
هاجر{ همسر ابراهیم از سائحات بود. سائحات که در قرآن به عنوان یکی از صفات کمالی برای زنان ذکر شده (تحریم/ 5) به معنای زنان مهاجر است.
علامه طباطبایی از مفسران قرآن میگوید : سائحات کسانی هستند که با گامهای خود از مسجدی به مسجد دیگر و از معبدی به معبد دیگر هجرت نموده، با بدنهای خود در پی اطاعت و انجام دستورات پروردگار میروند. (تفسیر المیزان، ج 9، ص 396).
هاجر{ نمونه سائحات بود؛ زیرا به امر خداوند همراه ابراهیم از اورشلیم به مکه هجرت کرد و رنج دوری از وطن، خانه و شوهر خود را تحمل نمود و در جستجوی آب بارها میان دو کوه صفا و مروه را پیمود.
هاجر{ از تبار قومی است که عمالقه نام داشتند و در ناز و نعمت زندگی میکردند و در جایی خوش آب و هوا روزگار می گذرانیدند. در قرآن نامی از این قوم نیامده، ولی در روایات اسلامی از نسل سام یا حام (فرزندان نوح) شمرده شدهاند. (تاریخ مفصل عرب قبل از اسلام، ج اول، ص 313) و اقوامی شجاع و جنگجو به شمار میرفتند.
هاجر{ از دیار مصر به عنوان کنیز به ساره و ابراهیم } پیوست. وی بعدها به خواست ساره که نمیتوانست فرزندی بیاورد به عقد حضرت ابراهیم درآمد و حضرت اسماعیل} از وی متولد گردید. او جد بزرگوار رسول اکرم, است، آن حضرت روزی خطاب به اصحاب و یاران خود فرمود:
شما به زودی کشور مصر را میگشایید. با مردم آن سرزمین به نرمی و ملایمت رفتار کنید.
چون آنان با شما قرابت و پیمان خویشاوندی دارند. (السیرة النبویه، عبدالحمید جودة السحار، ص 88) ابن اسحاق گوید:
از زهری پرسیدم: این خویشاوندی که پیامبر اکرم , فرمود، چه بود؟ گفت:
هاجر{ مادر اسماعیل } از آنها (مصریان) بود. (تاریخ الرسل و الملوک، ج اول، ص 185) ابن اثیر نیز این موضوع را مورد تأیید قرار داده است. (الکامل فی التاریخ، ج اول، ص 112)
پس از وصلت ابراهیم با هاجر{ و تولد اسماعیل}، آثار رنج و اندوه بر ساره همسر اول ابراهیم} که زنی پارسا و با ایمان بود آشکار گردید لذا ابراهیم } از خداوند یاری خواست و عرض کرد: پروردگارا! هاجر و اسماعیل} را به کجا انتقال دهم تا ساره آرامش خود را بازیابد؟ جواب داده شد: به سوی مکه حرم امن، همان جایی که هر فردی بدان روی آورد، ایمن باشد؛ همان سرزمین با برکت.
با این فرمان الهی ابراهیم} و هاجر{ همراه با اسماعیل} هجرت کردند. در طول مسیر هر جا آبادی باصفا و امیدبخشی را میدیدند، توقف میکردند و از راهنمای آسمانی میپرسیدند:
آیا اینجا مکه است و او پاسخ منفی میداد. بدین گونه با تحیر از کنار هر جای سرسبز و خرم میگذشتند و ملتهب، خسته و منتظر باز به راه ادامه میدادند، تا سرانجام به وادی بدون کشت و زرع، تفتیده و سوخته از آفتاب فرود آمدند.
هاجر{ و اسماعیل } در زیر آفتاب سوزان و در معرض وزش بادهای گرم بر روی ریگهای داغ نشسته بودند. هاجر{ که در سرزمین عمالقه زندگی کرده و غرق در ناز و نعمت در کنار نهرهای خروشان و چشمه ساران پرآب، زیر سایه درختان پر میوه روزگار گذرانیده بود، هرگز با این هوای خشن و سرزمین سوزان و بیابان خشک آشنا نبود، ولی آن زن خداپرست به آن درجه از خودسازی معنوی رسیده بود که از مشاهده چنین اوضاعی هراس به دل راه ندهد و خم به ابرو نیاورد، زیرا میدانست وعده خداوند حق است.
(کامل ابن اثیر، ج اول، ص 113)
ابراهیم } هاجر{ و اسماعیل } را که کودکی خردسال بود در آن سرزمین بیآب و علف فرود آورد و سپس آنها را ترک گفت و بازگشت. هاجر در پی او راه افتاد و بدو گفت: به کجا میروی؟ هاجر از او پرسید: آیا خدا به تو چنین فرمان داده؟
ابراهیم} گفت:
آری. هاجر{ اظهار داشت: حالا که این گونه است خداوند به ما توجه و عنایت خواهد داشت و سپس به مکانی که ابراهیم}، او و کودکش را در آنجا قرار داده بود، بازگشت.
ابراهیم } در حالی که در فراق و جدایی همسر و کودک خود پریشان بود، به راه افتاد، ولی تسلیم پروردگار خویش شد و در حالی که به نزد پروردگار خود تضرع و زاری میکرد، بازگشت و با این کلمات خدای خود را میخواند:
رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ المُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ * رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفِی وَما نُعْلِنُ وَما یَخْفی عَلیَ اللَّهِ مِنْ شَیءٍ فِی الأَرضِ وَلا فِی السَّماءِ؛ (ابراهیم آیات 37 - 38)
پروردگارا، من برخی از اعضای خانوادهام را در منطقهای بیآب و علف نزدیک خانه محترم تو سکونت دادم. پروردگارا، این کار را انجام دادم تا نماز را به پا دارند. دلهای مردم را متوجه آنها گردان و بدانها نعمت عنایت کن، شاید سپاسگزار شوند. پروردگارا، تو از آشکار و نهان ما خبر داری. هیچ چیز در آسمان و زمین بر خداوند نهان نیست.
پس از بازگشت ابراهیم}، هاجر{ و کودک خردسالش خود را در بیابانی خشک و بی آب یافتند اما هاجر{ فرمان خدا را گردن نهاد و صبر پیشه کرد و در مدت اقامت خود، از خوراک و آبی که ابراهیم } برایشان تهیه کرده بود، استفاده کرد تا آنها تمام شده و خود و فرزندش تشنه گردیدند، او به کودکش که از تشنگی بی حال شده بود، نگریست و نتوانست آن منظره دردناک را تحمل کند. از این رو سراسیمه به پا خاست و سرگردان و متحیّر و شتابان به این سو و آن سو میدوید.
هاجر{ از تپهای بلند به نام صفا بالا رفت و از آنجا نظاره کرد شاید آبی بیابد، ولی چیزی ندید، از آنجا پایین آمد و چون انسانی خسته و مانده شتابان به حرکت در آمد تا بر بلندی دیگری به نام مروه بالا رفت و نگاهی کرد، باز چیزی نیافت، دیگر بار به صفا بازگشت و نگاهی انداخت و چیزی نیافت و این عمل را هفت بار تکرار کرد و آخرین بار که گذار او به مروه افتاد، صدایی شنید، متوجه آن شد.
ناگهان فرشتهای را در محل زمزم دید که با بالهای خود زمین را میکاوید تا این که آب پدیدار شد. (گفته شده که، اسماعیل} با پاها و دستهایش به زمین میکشید تا اینکه آب از زیر پاهایش جوشید) وقتی هاجر این منظره را دید، شادی و خوشحالی سراسر وجودش را فراگرفت و سپس از آن آب برگرفته و کودک خود را سیراب ساخت و خود نیز از آن نوشید. خداوند به یاری هاجر و اسماعیل} آمد و زنان و مردانی بادیه نشین بر گرد آن آب جمع شدند و هاجر{ و اسماعیل} به جهت ایمان به اراده الهی مورد تفقد پروردگار قرار گرفتند. هم اکنون سعی صفا و مروه از مناسک حج است که حاجیان باید آن را به جای آورند.